اولین شهید راه اعدام سلمان رشدی

«مصطفی محمود مازح» متولد گینه کوناکری، در نزدیکی ساحل عاج بود. پدرش لبنانی بود و به تجارت مشغول بود. وقتی می خواست به لبنان برگردد، چون به مصطفی خیلی علاقه داشت، او را هم با خودش برد. مصطفی در لبنان تحصیلاتش را رها کرد و کنار پدرش مشغول به کار شد. آنجا دوستان خوب و مومنی هم پیدا کرد که با هم برنامه های مذهبی زیادی را دنبال می‌کردند. از آنجا که گینه مستعمره فرانسه بود، مصطفی هم شناسنامه گینه ای داشت و هم شناسنامه فرانسوی. از شناسنامه فرانسوی بدش می آمد. می گفت به دردم نمی خورد. بعد که قرار شد در لبنان زندگی کنند، شناسنامه سومی هم آمد.

نزدیکان «مصطفی» از مهربانی، تخلق به اخلاق اسلامی، جد و جهد در تبلیغ تفکر اسلامی، علاقه عجیبش به حضرت امام خمینی (ره) و اشتیاق وصف ناشدنی و فراوانش برای پیوستن به لشکریان بسیجی، خاطرات فراوانی به یاد دارند.   مصطفی چند بار به ایران سفر کرده بود و به امام خمینی رحمة الله علیه عشق می ورزید. هر گاه که ترجمه سخنان حضرت امام (ره) به دستش می‌رسید با دقت و شور و شوق زائدالوصفی، آن‌ها را مطالعه می‌کرد و تمام سعی و تلاش خود را برای تحقق کامل آن به کار می‌گرفت. دوستان شهید نقل می‌کنند که وی یک عبارت از پیام رهبر کبیر انقلاب اسلامی خطاب به حجاج بیت الله الحرام در سال ۱۳۶۶ را بعد از کشتار وحشیانه زائرین حرم امن الهی با خط خودش خوشنویسی و بر دیوار اتاق محل سکونتش نصب کرده بود: «… و به یاری خداوند تعالی از قطرات پراکنده پیروان اسلام و توان معنوی امت محمد (ص) و امکانات کشورهای اسلامی باید استفاده کرد و با تشکیل هسته‌‌های مقاومت حزب‌الله در سراسر جهان، اسراییل را از گذشته جنایت بار خود پشیمان و سرزمین‌های غصب شده مسلمانان را از چنگال آنان خارج کرد.»

 خبر رحلت امام، آرامش را از او گرفته بود. به پدرش گفت می خواهد به بیروت برود و رفت. حملات اسرائیل در لبنان شدید شده بود و هر گوشه را خطری تهدید می کرد. وقتی خبری از برگشتنش نشد، همه نگران شدند. بعدا فهمیده بودند مصطفی آن مدت را برای دیدن آموزش نظامی و آشنایی با سلاح و مواد منفجره، به منطقه جبل صافی رفته بوده است. یک ماه گذشت ولی باز هم از مصطفی مازح خبری نشد.

از آن روز که امام «سلمان رشدی» را «مهدورالدم» اعلام کرده بود، دیگر آرام و قرار نداشت. می دانست به خاطر این فتوای امام، دولت انگلیس به شدت از مسلمانان می ترسد و مسئول امنیت جانی سلمان رشدی در سفرها و سخنرانی‌هایش شده است. اما چیزی در مغزش ندا می داد:

«برو»

شناسنامه فرانسوی به دردش خورده بود. با آن رفته بود انگلستان. اینکه آیا قبلا هم انگلیس رفته بود یا نه و اینکه از کجا فهمیده بود سلمان رشدی در طبقه بالای فلان هتل اقامت دارد، مبهم است. گویا در هتل، زن خدمتکاری بوده که «مازح» از او درباره رفت و آمدهای سلمان رشدی سوال می کند. خود مصطفی در طبقه سوم، اتاق گرفته بود؛ برای چهار روز که قرار بود ماموریت در روز سوم انجام شود.

زن خدمتکار به این جوان لاغراندام که فرانسوی را خوب به خوبی حرف می زند، حساس شده و دستگاه‌های اطلاعاتی انگلیس را خبر کرده بود. مصطفی، همان روز عملیات شناسایی می شود. همه خبرها در مورد مصطفی، خبرهایی کلی و بدون جزئیات است؛ حتی نحوه شهادتش. بعد از به شهادت رسیدن او، فورا سلمان رشتی را به جای دیگری منتقل می کنند.

مصطفی، آنچنان که از سنگ قبر او پیداست، یک روز بعد از شهادت ۲۱ ساله می شد. خانواده او پس از هشت ماه تلاش و پیگیری، توانستند پیکر او را از انگلستان به خاک لبنان منتقل کنند. مصطفی در سال ۱۳۶9 شمسی و مصادف با دوم ماه مبارک رمضان در یکی از روستاهای جنوب لبنان در حالی به خاک سپرده شد که پیش از شهادت با دختری از اعالی جبل عامل عقد ازدواج بسته بود؛ عقدی که تنها 15 روز طول کشید و هیچگاه به ازدواج نینجامید.

وصیت نامه شهید مصطفی مازح

وصیت نامه شهید که پس از ارتحال جانگداز حضرت امام خمینى(ره) نوشته شده است:

بسم‏ الله‏ الرحمن‏ الرحیم
تسلیت عرض مى‏کنم به اسلام، به رزمندگان اسلام، به مردم مظلوم و مستضعف، به مجاهدان در ایران و افغانستان و لبنان و فلسطین و به هر انسانى که در راه حق مجاهدت مى‏‌کند… این انسان مؤمن، جبار، شجاع، مخلص، براى اسلام خود، براى مردم خود، کسى بود که به ضمیر خود وفادار بود.
آرى پدر! این انقلاب از افتخارات او بود .این امام دوست داشتنى، خمینى بزرگ که رحمت و رضوان خدا بر او باد… آرى، آسمان هنوز براى این رهبر مخلص اشک مى‌‏ریزد. ملائکه در سوگ این امام ضجه و فریاد مى‌‏کنند… هرگز تو را فراموش نخواهیم کرد…همانا خورشید در آن روز خجالت زده شد و طلوع نکرد ؛ ماه نیز ذوب خواهد شد، هیچ کس زندگى نخواهد کرد. هرگز هیچ کس نخواهد خندید… هرگز روزهاى مقدس زندگى با تو را فراموش نخواهیم کرد… فرمان‌هاى تو را در هر زمان و مکان اجرا مى‏‌کنیم، شجاعت تو را در برابر دشمنان به یاد مى‌‏آوریم. در روز برگزارى نماز در قدس شریف، یاد تو را در جهان زنده مى‏‌کنیم. با یاد تو هر دولت و مرامى را که در مقابل اسلام بایستد، نابود مى‏‌کنیم.
سعادتمندند کسانى که تو را شناختند، کسانى که از راه تو پیروى کردند، کسانى که به کلام تو گوش فرا دادند و کسانى که به نام جمهورى اسلامى شما پرچم اسلام را برافراشتند. اى امام عزیز! همانا من با تو پیمان مى‏‌بندم که همیشه در راه روشن تو خواهم بود و تحت اوامر نایب برحقت امام سید على خامنه‏ اى در این راه باقى خواهم ماند. فرمان تو، اندیشه او اندیشه تو و آراى او همان آراى تو خواهد بود.
به درستى که تو شجاعت را به او آموختى و ما اکنون سرباز او هستیم و همان‌گونه که امر فرمودى بر این جمهورى اسلامى باقى خواهیم ماند. جمهورى اسلامى والایى که متعلق به حضرت مهدى(عج) ولی‏‌عصر و زمان است.

اى امام مهدى! آه اى آقاى من، اى فریادرس و نجات دهنده من، آیا نمى‌‏بینى چه حوادثى رخ مى‌‏دهد و چه شهدایى بر زمین مى‏افتند در حالى که دشمنان در حال آماده باش کامل هستند، تا چه زمانى اى آقاى من! تا چه زمانى مى‏‌توانیم در برابر دشمن ستمگر مقاومت کنیم؟! العجل العجل اى نجات دهنده ما برما رحم نما و به فریادمان رس … به نام این رهبر سفر کرده … به نام شهدا … به نام مجاهدین اسلام …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *